تنها منم که همیشه می مانم
-به نام کوچکی که هرگز از لبانت نشنیدم سوگند-
تو نیز می روی
منم که همیشه تنها می مانم...روزی در آینه تصمیم گرفتیم
دیگر ما نباشیم
تنها من باشم و من
-اینگونه که هستم-
تو برای همیشه رفتی
من شادمانه برایت دست تکان دادم
و من شدم
-اینگونه که هستم-
اما از آن روز
هر بار در اینه نگاه می کنم
جای خالی نگاهت
نگاهم را می خراشد...
خواب که بودم
باران
تصویر آخرین برگ را از روی دیوار شست
نمی دانم
به آنچه نوشته شده وفادار بمانم
یا به انچه می خواهم؟!