۴ ماه

لحظه ها را هراسان می شمرم

چه شتابان به سوی پایان می روند

ای کاش

آنقدر محکم در آغوشم می گرفتی

که هیچ زمانی نتواند مرا با خود ببرد....

نظرات 8 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:45 ب.ظ http://ehsannights.persianblog.ir/

من از احساس ِ شک کردن

به احساس ِ تو بیزارم . . .

کوریون پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

ممنون که آمدید /ما هم بزودی برمی گردیم!

علی دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:47 ب.ظ

سلام.
گذشت زمان زیادم بد نیست. به نظرم خیلی هم خوبه. به دوست رندی گفتم "خوش میگذره؟" گفت: خوشیش به اینه که میگذره.
اگر قبلا لیماسول رفتی چند تا سوال دوست داشتم ازت می پرسیدم.

کوریون پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

"پیشینه ات را در برابر گذاشتی/ و آتیه ات را زیر پا/ هیچگاه از یاد نمی برم/آنچه هستی و خواهی بود ..
-
گفته بودم که برمیگردم و شخم می زنم این جا رو ;)
-
تصدقت

علی-سرا دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام. تونستی پس یه شماره از خودت به هم بده تا مزاحمت بشم.

با هم هستیم سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ق.ظ

در سالگرد روزهای به خون کشیده آرزوهای سبزمان توسط کودتاچیان به پا می خیزیم
هرشب از 18 خرداد ساعت 10 شب = خاموشی + فریاد الله اکبر
22خرداد راهپیمایی از امام حسین تا آزادی

رضا شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ http://kae-akah.blogsky.com

صادقانه بگم حفی باقی نمی زاره همین جمله که:
ای کاش
آنقدر محکم در آغوشم می گرفتی
که هیچ زمانی نتواند مرا با خود ببرد....

آخرین عابر جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ب.ظ http://www.shirinn.blogfa.com

با این منطق
بیا حساب کنیم
آن باخت که زمانی را اسیر ساخت
یا زمان که او را اسیر ساخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد